سعید افضلی: مهم ترین دستاورد دفاع مقدس خوداتکایی به جوانان و نیروهای داخلی و تسلیم نشدن در برابر زورگویان جهان و نهایتا پیروزی در جنگ بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی مان می باشد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بهداشت و درمان صنعت نفت آغاجاری و به مناسبت هفته بسیج با فرمانده پایگاه مقاومت بسیج قدر این مرکز گفتگویی انجام دادیم که تقدیم خوانندگان محترم می گردد.
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید:
سعید افضلی هستم شاغل در بهداشت درمان صنعت نفت اغاجاری فرمانده پایگاه مقاومت بسیج قدر حوزه شهید آذری با سابقه حضور حدود 32 ماه در جبهه.
در سال 60 روزهای آغازین جنگ تحمیلی کلاس سوم راهنمایی بودم که مدرسه را رها نموده و از طریق سپاه پاسداران امیدیه پس از گذراندن دوره های آموزشی در پادگان دره عباس به جبهه شدم.
در چه عملیاتی شرکت کردید؟
عملیات ثامن الائمه آبادان _عملیات فتح المبین شوش _ پدافندی عملیات رمضان _پدافندی عملیات فتح المبین.
در گرماگرم نبرد، مسلما به اطاعت امر خداوند و نجات میهن می‌اندیشیدید تا چه حد به پیروزی ایمان داشتید؟
با وجود نعمت ولایت فقیه و جوانان با انگیزه بسیج و سپاه و ارتش که همه در یک راستا و با یک تفکر در کنار هم از میهن اسلامی دفاع می کردیم و اعتقاد به خداوند که خود همواره کمک حال بندگانش می باشد به پیروزی ایمان داشته ام.
تا چه حد رزمندگان سلحشور ایران اسلامی تلاش می‌کردند با منش و رفتار و اخلاق خود، بر روی نیروهای نظامی طرف مقابل تأثیر بگذارند؟
با اخلاق و رافت اسلامی مخصوصا زمانی که نیروهای عراقی اسیر رزمندگان اسلام می شدند و با رافت رزمندگان ما روبرو می شدند و هنگام اسارت با مهربانی و گشاده رویی ازآنها پذیرایی می شد.
در دوران جنگ تحمیلی، نوجوانان و جوانان، دانشجویان و دیگر اقشار داوطلبانه و مشتاقانه برای دفاع و حضور در جبهه‌ها از یکدیگر سبقت می‌گرفتند؛ این شور و اشتیاق را نتیجه چه می‌دانید؟
این شور و اشتیاق را مدیون رهبری حضرت امام (ره) و دفاع جانانه از میهن و ناموس می دانم
به نظر شما مهم ترین دستاورد جنگ ایران و عراق چه بود؟
مهم ترین دستاورد دفاع مقدس خود اتکایی به جوانان و نیروهای داخلی و تسلیم نشدن در برابر زورگویان جهان و نهایتا پیروزی در جنگ بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی مان می باشد
چنانچه مطلب، خاطره یا توضیحی دارید، بیان فرمایید.
اینجانب زمانی که سوم راهنمایی بودم و 14 سال سن داشتم بدون اطلاع خانواده به عضویت بسیج سپاه پاسداران امیدیه در آمدم و جهت دوره آموزشی اعزام شدم که پدرم وقتی موضوع را فهمید به پادگان دره عباس آمد و من را به خانه برد و گفت یک سال درس بخوان و تمام کن بعد برو جبهه و من بدون اجازه ایشان دوباره راهی پادگان شدم و طی یک دوره یک ماهه اعزام شدم وقتی پافشاری من را دید دوباره قصد برگشتن من را از جبهه داشت که آمد سراغم در آبادان که خوشبختانه خودش هم به عضویت سپاه درآمد و از آن به بعد مشوق من برای رفتن به جبهه می شد.